سخنی چند با دانشجویان
چندی قبل گزارشی از اولین نشست دانشجویی دانشجویان مالستان در وبسایت مردم مالستان به نشر رسید و بعد از آن دوستان بر آن گفتند و نوشتند. این گفتار ها و نوشتار ها باعث شد تا چند سخنی را با دانشجویان گرامی شریک بسازم.
دانشجویان عزیز! بنده ضمن اینکه این حرکت تان را ستایش میکنم میخواهم بگویم؛ شما چی بخواهید و یا نخواهید بعنوان نماینده گان قشر روشنفکر مالستان به حساب می آیید. پس بهتر است که دَین خود را بعنوان پرچم داران قشر تحصیل کرده و با اندیشه های باز در قبال خود و مردم خود ادا نمایید. این حق مسلم شماست تا تشکل های مدنی و فرهنگی را ایجاد نموده و به نقطه های مثبت و منفی جامعه تان ابراز نظر نمایید و طرح های سازنده ای را برای برچیدن مشکلات و موانع از جامعه تان پیشکش نمایید. من بدین باور هستم، وقتی دانشجویان در هنگام تحصیل شان آنچه را می آموزد و آنرا در جامعه تطبیق ننماید کدام ارزشی برای خود و جامعه نخواهد داشت. محصل همانند یک فابریکه ای می ماند که مطابق به جوی زمان مواد تولید کرده و آنرا روز به روز به مصرف برساند. اگر بالفرض این فابریکه برای چندین سال تولید داشته باشد و عرضه آنرا در بازار به سالهای بعد موکول نماید آیا مواد که در سالهای قبل تولید شده مقتضای امروز میباشد؟ به جرئت میتوان گفت که نه، بدین لحاظ فابریکه در همانجا مهر نابودی اش زده خواهد شد.
محصل نیز علمی را که در طول روز کسب می نماید اگر آنرا به روز جامعه عرضه ننماید بعد از چهار سال فراغت از تحصیل آنچه را که در سال اول آموخته بود مایحتاج امروز را مرفوع نمی سازد. کاری را که باید چهار سال قبل انجام میداد چهار سال بعد به آن نیازی نخواهد بود، بلکه به طرح ها و ابراز نظر های معقول و مطابق به روح زمان نیاز است. اگر این تشکل شما چهار سال قبل ایجاد میگردید نتاییج ملموسی را تا حال از خود بجا می گذاشت. پس شما دانشجویان، اگر در هنگام حصول علم تان آنرا به مصرف نرسانید خریدار بعد از فراغت آن کمتر یافت خواهد شد. میدانم در هر جامعه ای انسانهای با دید و طرز و تفکر متفاوتی وجود دارد که نمیتوان همه گان را یکسان قلمداد کرد. ولی در این میان افردی هستند که حد اقل به منافع علیای مردم می اندیشند و یک نکته نظر و وجه مشترک میان شان وجود دارد که در کنار هم چرخش جامعه را بدست گیرند. من در سالهای قبل می شنیدم که انجمن دانشجویان مالستان در کابل شکل گرفته است، تا میخواستم از آن سراغ بگیرم هر کدام از راهی که آمده بودند بر میگشتند و نام نشانی باقی نمی ماند. شاید این مشکل از تعدد دانشجویان مالستان وطرز بینیش متفاوت آنان باشد. گاهی اوقات بجای اینکه کمیت سازنده باشد باعث نفاق و پراگندگی میگردد و گاهی کمیت مد نظر نیست ولی کیفیت جایش را می یابد.

انسانهای امروز همانند انسانهای دیروز تمام عمر خود را در یک قریه یا یک ده سپری نمیکنند و یا به قول دیگر دنیای امروز دنیای ماشینی میباشد و طبعا انسانها را نیز ماشینی می سازد. شاید آن مهر ومحبت که در قدیم میان مردم وجود داشت امروزه آن صمیمت در کار نباشد، ولی این را هم نمی توان بصورت کل در میان تمام مردم تطبیق کرد. ولی یک چیز را نادیده نباید گرفت که زادگاه انسانها و خاطرات که با آن گره خورده است و پیوندهای که با رسم ورسوم آنجا دارد هیچگاهی فراموش نمی شود از اینرو " قریه مزار مکلی" یکی از چهار قول میرآدینه برایم خاطره انگیزترین جای است. ولو که در هر جای این کره خاکی زندگی ام سپری نمایم هیچگاهی آن خاطرات بازی های سنگرک، توب دنده، کشت ماکان و... از یاد نخواهم برد. از سوی هم ارتباط نوعی از مجازی آن از راه دور، بهترین گزینه را در انترنت یافتم. از اینرو بنده لازم دانستم در دنیای مجازی ارتباط از این طریق برای بازگوی اندیشه هایم با دیگران نیز ارتباط داشته باشم. بلی حدود بیست و چند بهاری از عمرم را با هیاهوی روزگار سپری کرده ام. از تاریخ تولد ام دقیقا نمیدانم همانند سایر دوستان در درج آن بی توجهی شده است. بهر صورت خدا بیامرز بابه مادری ام که یک شخص مذهبی و در امورات مسایل دینی اش سخت پابند بود نام ام را حیات الله گذاشت و بعد از آنکه تخلص یا به گفته ملاها نام فامیلی رواج یافت به این دغدغه بودم که کدام یک را انتخاب نمایم؟ در حالیکه بابه کلان ام غلام حسن نام داشت که در اینصورت باید حسنی نام میگذاشتم. از سوی هم پسر کلان کاکایم و برادران بزرگم را "محمدی" میگفتند. از اینکه میان این دو کدام برتری کسی احساس نکند نظر به انتخاب همصنفانم که دقیقا در صنف نهم بودم "مهریار" بهترین گزینه ای را برایم برشمردند. من هم بدون آنکه به حرف آنها انتقاد نمایم پذیرفتم. از آن به بعد هر آن مطلب که داشتم با زکر " حیات الله مهریار" می نویشتم و حالا هم جمع کثیری از دوستان با همان مهریار می شناسند. برای معلومات بیشتر به پروفایلم مراجعه نمایید.