آماده گی 2014
هوایی گرمی سراپایم را فرا گرفت و دلم کمی صندوق سینه ام زد، پرسیدم:" آقای ناطق، انشاالله که خیر باشه، منظور ات را نفهمیدم؟"
- البته می بخشی، خودت بیشتر در جریان های سیاسی هستی. اگر متوجه نباشیم باز کدام مشکلی پیش میایه که پشیمانی اش ارزش ندارد.
- آقای ناطق راستش درست درک نکردم، اگه میشه کمی واضح تر بگو. ما به زبان ملاها کمی نا آشنایم. چین پیشانی اش کمی باز شد، ولی با حرکت های دستش طوری وا نمود کرد که مثل روزهای قبل شوخی نمیکند. جدی است جدی تر از آن که باید و شایدی در کار نیست. باید حرفش را بگوید و جواب قناعت هم بشنود. ادامه داد:
- ولا چی طوری بگم؟ از شما که خیلی خوش هستیم، چون کل تان کلان هستید و اشتوک کم دارید که دیوار خانه را چتل...
- خوب پس اینطور، ولی باید وقت تر خبر میکردی. ام... ام شب خو رفته نمیشه حد اقل برایم فرصت بده تا خانه دیگر خو پیدا کنم.
- آقا حیات باور کو مشکل از ما، شما نیستید، ولی حرف اینجاست که ای طرف خانه ره باید خراب کنم و زیر زمین درست کنم و بعد بالای آن نیز خانه می سازم. هر وقت که درست شد قول میدم که باز برایت خبر بدم. ولی حالا...ام .. اه... خیر اس برای یک چند شب در مهمان خانه ما باشید.
- آقای ناطق تشکر از لطف ات، ولی چرا ایقدر عجله؟
- ولا مه خو تصمیم نداشتم، وقتی در خبرا شنیدم و امروز هم از پل سوخته بطرف خانه می آمدم دیدم که حربی شوونحی دیوار محوطه اش را بلند میکرد و سیم خارتار دورادور آنرا نصب میکرد. مه هم فکر کردم که هرچی زود تر شروع کنم بکار.
کمی خنده ام گرفت. اگر روزهای دیگر میبود حتما بلند می خندیدم. غم بی خانه گی باعث شد که به روی خود نیاورم. فهمیدم که بنده خدا هدف اش از زیر زمین ساختن برای چی است؟ با کمی مکث ادامه داد:" یعنی میخواهم که برای 2014 آماده گی بگیرم."کابل 7/3/1392
انسانهای امروز همانند انسانهای دیروز تمام عمر خود را در یک قریه یا یک ده سپری نمیکنند و یا به قول دیگر دنیای امروز دنیای ماشینی میباشد و طبعا انسانها را نیز ماشینی می سازد. شاید آن مهر ومحبت که در قدیم میان مردم وجود داشت امروزه آن صمیمت در کار نباشد، ولی این را هم نمی توان بصورت کل در میان تمام مردم تطبیق کرد. ولی یک چیز را نادیده نباید گرفت که زادگاه انسانها و خاطرات که با آن گره خورده است و پیوندهای که با رسم ورسوم آنجا دارد هیچگاهی فراموش نمی شود از اینرو " قریه مزار مکلی" یکی از چهار قول میرآدینه برایم خاطره انگیزترین جای است. ولو که در هر جای این کره خاکی زندگی ام سپری نمایم هیچگاهی آن خاطرات بازی های سنگرک، توب دنده، کشت ماکان و... از یاد نخواهم برد. از سوی هم ارتباط نوعی از مجازی آن از راه دور، بهترین گزینه را در انترنت یافتم. از اینرو بنده لازم دانستم در دنیای مجازی ارتباط از این طریق برای بازگوی اندیشه هایم با دیگران نیز ارتباط داشته باشم. بلی حدود بیست و چند بهاری از عمرم را با هیاهوی روزگار سپری کرده ام. از تاریخ تولد ام دقیقا نمیدانم همانند سایر دوستان در درج آن بی توجهی شده است. بهر صورت خدا بیامرز بابه مادری ام که یک شخص مذهبی و در امورات مسایل دینی اش سخت پابند بود نام ام را حیات الله گذاشت و بعد از آنکه تخلص یا به گفته ملاها نام فامیلی رواج یافت به این دغدغه بودم که کدام یک را انتخاب نمایم؟ در حالیکه بابه کلان ام غلام حسن نام داشت که در اینصورت باید حسنی نام میگذاشتم. از سوی هم پسر کلان کاکایم و برادران بزرگم را "محمدی" میگفتند. از اینکه میان این دو کدام برتری کسی احساس نکند نظر به انتخاب همصنفانم که دقیقا در صنف نهم بودم "مهریار" بهترین گزینه ای را برایم برشمردند. من هم بدون آنکه به حرف آنها انتقاد نمایم پذیرفتم. از آن به بعد هر آن مطلب که داشتم با زکر " حیات الله مهریار" می نویشتم و حالا هم جمع کثیری از دوستان با همان مهریار می شناسند. برای معلومات بیشتر به پروفایلم مراجعه نمایید.