خدا نکند کار تان به شعبه اسکن وزارت معارف گیر بماند!
پیام یک بنده خدا!
خدا نکند کار تان به شعبه اسکن وزارت معارف گیر بماند!
شعبه اسکن وزارت معارف که در انکشاف منابع بشری افشار موقعیت اختیار کرده است، تمام اسناد معلمین و کارمندان وزارت معارف در آنجا میباشد. اگر معلمی بخواهد از جایی به جای دیگر خویش را تبدیل نماید مجبور است که مشخصات و تجربیات خویش را از همین شعبه اخذ نمایند. در واقع این شعبه یکی از پرکار ترین و در عین حال مهمترین بخش را در وزارت معارف بخود اختصاص داده است. اما آنچه که در این شعبه میگذرد تفاوت چندانی با زندگی کوچی ها ندارد. به این مفهوم که کارمندان آن سهل انگار اند، نه تنها که در رسانیدن نام ها دقت به خرچ نمی دهند، شیوه برخورد و وضعیت کنونی دفتر آنان چنان می رساند که ممکن امروز یا فردا از آنجا کوچ کشی نمایند. یا اینکه ممکن امروز یا فردا بمب اتمی در آنجا اصابت میکند و همه نابود میشوند. اینکه نه یک میز و چوکی منظم و نه در مراقبت از اسناد های مربوطه توجه لازم دارند. وقتی دیروز از قضای روزگار پایم را به این شعبه کشاند و نام شخص مربوطه را که اشتباه وارد دیبابیس کرده بودند مجبور شدم تا دوسیه ای را پیدا نمایم که صد ها نه، بلکه هزاران دوسیه در کنار دفتر زیر خروار های از خاک لم داده اند. مجبوریت چیزی بدی است و مرا واداشت تا از یکطرف شماره دوسیه مربوطه را جستجو نمایم و بعد از یک ساعت بطور ناگهان با دوسیه مورد نظرم برخوردم.
حال بدان می اندیشم، معلمی که از ولایات در این شعبه مراجعه میکند چگونه بتواند آن هزاران دوسیه از نظر بگذراند و به مقصد اش برسد؟ چرا ریاست انکشاف منابع بشری در حفظ و نگهداشت آن توجه جدی به خرچ نمی دهند؟ آیا کسی است که حد اقل یکبار به این شعبه سر بزند و از وضعیت آن مقامات بالاتر را مطلع سازد؟ آیا رئیس انکشاف منابع بشری پنج دقیقه هم وقت اضافی ندارد که از شعبات مربوطه اش احوال بگیرد؟ آیا یک آدم خلاق آنجا وجود ندارد که شیوه حفظ و نگهداری اسناد های مربوطه را به طور منظم در الماری ها جا دهد؟
نمیدانم ما در کجا زمان قرار داریم؟ چرا اینقدر سطحی نگریم و به آینده خود و این کشور نمی اندیشیم؟ چرا فکر آینده دفاتر خویش را در سر نداریم و همه چیز را بر اساس روز می اندیشیم!
توقع من بعنوان یک شهروند از مسئولین مربوطه این است که مشکلات مراجعین را مد نظر گرفته و بعنوان مسئول یکبار به این شعبه سر بزنید و هدایات را لازم را به آنجا بدهید و اگر در توان آنان نیست و یا علاقه ای برای کار ندارد و یا امروز یا فردا از آنجا رخت سفر می بندند لازم نیست وقت را ضایع کنند، بلکه هزاران نفر با مدارک عالی تحصیلی دنبال کار میگردند.
انسانهای امروز همانند انسانهای دیروز تمام عمر خود را در یک قریه یا یک ده سپری نمیکنند و یا به قول دیگر دنیای امروز دنیای ماشینی میباشد و طبعا انسانها را نیز ماشینی می سازد. شاید آن مهر ومحبت که در قدیم میان مردم وجود داشت امروزه آن صمیمت در کار نباشد، ولی این را هم نمی توان بصورت کل در میان تمام مردم تطبیق کرد. ولی یک چیز را نادیده نباید گرفت که زادگاه انسانها و خاطرات که با آن گره خورده است و پیوندهای که با رسم ورسوم آنجا دارد هیچگاهی فراموش نمی شود از اینرو " قریه مزار مکلی" یکی از چهار قول میرآدینه برایم خاطره انگیزترین جای است. ولو که در هر جای این کره خاکی زندگی ام سپری نمایم هیچگاهی آن خاطرات بازی های سنگرک، توب دنده، کشت ماکان و... از یاد نخواهم برد. از سوی هم ارتباط نوعی از مجازی آن از راه دور، بهترین گزینه را در انترنت یافتم. از اینرو بنده لازم دانستم در دنیای مجازی ارتباط از این طریق برای بازگوی اندیشه هایم با دیگران نیز ارتباط داشته باشم. بلی حدود بیست و چند بهاری از عمرم را با هیاهوی روزگار سپری کرده ام. از تاریخ تولد ام دقیقا نمیدانم همانند سایر دوستان در درج آن بی توجهی شده است. بهر صورت خدا بیامرز بابه مادری ام که یک شخص مذهبی و در امورات مسایل دینی اش سخت پابند بود نام ام را حیات الله گذاشت و بعد از آنکه تخلص یا به گفته ملاها نام فامیلی رواج یافت به این دغدغه بودم که کدام یک را انتخاب نمایم؟ در حالیکه بابه کلان ام غلام حسن نام داشت که در اینصورت باید حسنی نام میگذاشتم. از سوی هم پسر کلان کاکایم و برادران بزرگم را "محمدی" میگفتند. از اینکه میان این دو کدام برتری کسی احساس نکند نظر به انتخاب همصنفانم که دقیقا در صنف نهم بودم "مهریار" بهترین گزینه ای را برایم برشمردند. من هم بدون آنکه به حرف آنها انتقاد نمایم پذیرفتم. از آن به بعد هر آن مطلب که داشتم با زکر " حیات الله مهریار" می نویشتم و حالا هم جمع کثیری از دوستان با همان مهریار می شناسند. برای معلومات بیشتر به پروفایلم مراجعه نمایید.